ریحانه 27 سال زندگی کرد . اما معنای عمیق زندگی را بمن و دیگران
یاد داد . زندگی یعنی وفاداری به فضائل انسانی و چالش با هر عاملی که میخواهد انسان
را به یک خودخواه و دروغگو و زورگو یا زور پسند تبدیل کند .
من مادری هستم که از فرزندم یاد گرفتم میتوان در حین اسارت ،
آزاد بود . میتوان در زندان و زیر شکنجه ، شجاع بود . میتوان در بدترین شرایط ، انسان
بود و به دیگران شادی هدیه داد . میتوان عطر خوش زندگی بود زیر تیغ اعدام . او به من
آموخت که مرگ پایان زندگی نیست و باید به پرنسیپ های انسانی پایبند باشم .
ریحانه با مرگ خود یادم داد که مقدس ترین مفهوم در جهان ، زندگی
بر مبنای راستی است .
تا آخرین روز عمرم از او ممنونم که مرا برای مادری انتخاب کرد
. که در جان من رشد کرد و از شیره ی جانم تغذیه کرد . چشمهای مهربانش را میبوسم که
نگاه مرا به زندگی تغییر داد . انگشتان بخشنده اش را میبوسم که یادم داد باید آنچه
دارم در طبق اخلاص بگذارم . باید همیشه در جستجوی آزادی باشم و برای آزادی دیگران بکوشم
. پاهای استوارش را میبوسم که یادم داد نترسم و در هیچ شرایطی لرزه بر اندامم نیفتد
. یادم داد با گامهای مطمئن به سوی آینده ی آزاد بروم . به پاس این همه ، تا نفس دارم
در راه دادخواهی و عدالت طلبی از خون به ناحق ریخته اش ، از پا نخواهم نشست . حتی اگر
جانم را در این راه از دست بدهم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر